از کتاب در جست و جوی هویت

وقتی که همه چیز به سوی مرگ و نیستی و فنا و نابودی پیش می روند، وقتی که همه دلایل حاکی از نزدیک شدن مرگ می توانند باشند، چه چیزی غیر از عشق می تواند بهانه ای برای زیستن باشد؟

/سطرهایی از مقاله « عشق، بهانه ای برای زیستن» که نگاهی به کتاب روسپیان سودا زده ی من نوشته مارکز است از کتاب « در جست و جوی هویت»/

بیا ای محبوب من!





بیا ای محبوب من! به صحرا بیرون برویم و در دهات ساکن شویم و صبح زود به تاکستان‌ها برویم و ببینیم که آیا انگور گل کرده و گل‌هایش گشوده و انارها گل داده باشد. در آن‌جا محبت خود را به تو خواهم داد.

غزل غزل های سلیمان باب هفتم

شعری از کتاب " مرگ خلاصه شد"

شعری از کتاب " مرگ خلاصه شد"
_______________________________


چون انار
می فشارمش در مشت
و هر قطره که بر خاک می افتد
از شکاف انگشتان
گوش می خوابانم بر زمین,
تا صدای رویش را بشنوم


گوش می خوابانم
بر نبض تاریک دانه ها
تا صدای زندگی را
بشنوم.


منصوره اشرافی

بی عنوان



آفتابگردانی و نمی‌دانی
مشرق
به انتظار طلوعت
می‌نشیند
هر بامداد.

منصوره اشرافی
از کتاب نفس های پنهان، نشر شورآفربن ۱۳۹۱

شعر

« قرار»

گویا، چنین قراری نیست
که پیله،
بشکافد
تا پروانه‌ای بی نظیر
بهار را،
به آفتاب و پرواز سپارد.

بی خودی دلخوشم
به تعبیر کفش ها،
سفرهای دور و دراز
و بافتن رویاها.

این تارهای تنیده‌ی تنهایی
سر انگشت هیچ ساحری
روزن ِ نور را،
نخواهدش تاباند.

تو به همان تنهایی خود
من در این پیله‌ی، خویشتن

ما همه تنهاییم.

منصوره اشرافی

پنج شعر و یک مقاله



پنج شعر و یک مقاله در « جنگ زمان » فصل نامه فرهنگ و ادبیات و هنر شماره 19

دو شعر




دو شعر در «وستا»

همین


«همین»


زندگی
زندگی و نان
زندگی و نان و عشق
زندگی و نان و عشق و آزادی


هر کدام به اندازه ی. کف دستی.


منصوره اشرافی- از کتابم، «دریغا از عشق»