یک شعر


چون انار
می فشارمش در مشت
و هر قطره که بر خاک می افتد
از شکاف انگشتان
گوش می خوابانم بر زمین,
تا صدای رویش را بشنوم
گوش می خوابانم
بر نبض تاریک دانه ها
تا صدای زندگی را
بشنوم.
----
منصوره اشرافی
 از کتاب " مرگ خلاصه شد"

یک شعر




من
پنجره
ماه,
هر سه با هم
هر شب قرار داریم
به تماشا
نگاهش می کنم
چه نزدیک است بامن
نگاهم می کند
چه دورم از او.
منصوره اشرافی- از کتاب "مرگ خلاصه شد"

یک شعر



صبح،
پاورچین پاورچین
می آید
شب،
قامت ترک خورده اش را
به ناباوری
دست می ساید
قطره ای نور
در پی آویختن از شاخه ای


می ربایدم خواب از چشم
و می آویزم چنگ،
گوشه ی پیراهن آفتاب را.
----
منصوره اشرافی
نقاشی از کلود مونه


سه شعر

خوانش سه شعراز کتاب " دریغا از عشق" - منصوره اشرافی